مهارتهاي پايان نامه نويسي

دانلود فرم ‍پروپوزال دانشگاهها

 

 iranresearches-telegram

محصولات ایران پژوهان را در فروشگاه ببینید
 

نگارش یافته توسط مدير محتواي ايران پژوهان مجموعه: علمي و پژوهشي
تعداد بازدید: 27129
چاپ

تعاريف واژه‌ها و اصطلاحات در تحقيق تعريف (Definition) چيست؟

گزاره‌هاي علمي، معمولاً بر حسب اصطلاحاتي مانند جرم، نيرو، وزن، هوش، اضطراب، انگيزه و مانند اينها بيان مي‌شوند. اين اصطلاحات براي اين که کافي باشند، بايد داراي معاني مشخصي باشند؛ تا اطمينان حاصل شود که گزاره‌هاي آنها به گونه‌اي مناسب، آزمون‌پذير هستند و مي‌توان آنها را در کار تبديل، پيش‌گويي و پس‌گويي، به کار برد (خاکي،1384، ص49).


معمولاً براي اشاره به هر چيز خاص، نام، نشانه، يا نمادي5 خاص به کار مي‌رود؛ اما بين اين نمادها و مفاهيمي که اين نمادها نماينده آنها هستند، تفاوت وجود دارد. علت اساسي ابهام موجود در بسياري از مسائل، وجود واژه‌ها و اصطلاحاتي است که به گونه‌اي نارسا تعريف شده‌اند. گاهي برخي مسائل که به ظاهر حل‌نشدني تصور مي‌شوند، به دليل عدم وضوح مفاهيم است و اگر بدانيم که مقصود از اصطلاحات يا واژه‌هايي که در بيان آنها به کار رفته، چيست، حل‌شدني خواهند بود؛ براي مثال، به اين پرسش توجه کنيد: «آيا ماشين مي‌تواند بينديشد»؟ اين پرسش، تقريباً مشابه با اين پرسش اي. ال. ثرندايک است که در اوايل قرن حاضر مطرح کرده بود: آيا گربه مي‌تواند استدلال کند؟ اين که مسئله مذکور، حل‌شدني باشد يا نباشد، به تعريفي که براي«انديشيدن»6 و «استدلال کردن» در نظر مي‌گيريم، بستگي دارد. متأسفانه بسياري از اين گونه پرسش‌ها، با آن که انرژي زيادي براي آنها مصرف شده، به اين دليل که براي واژه‌ها و اصطلاحات مهمي که در آنها به کار رفته، مشخصه‌هاي دقيق و روشني ارائه نشده، همچنان لاينحل باقي مانده‌اند.


به طور خلاصه مي‌توان گفت که در تعريف واژه، دو نکته زير مورد توجه است:
1. تعريف بايد طوري باشد که فضاي مفهوم به طور پايدار تثبيت شود؛ تا همه افراد از آن مفهوم، فقط يک مطلب را بفهمند و امکان تغيير مفهوم و تعبيرهاي گوناگون از آن، وجود نداشته باشد(شرط پايداري Consistensy).
2. تعريف بايد به گونه‌اي دقيق باشد که بتوان آن مفهوم را به سادگي بررسي کرد؛ بدين معني که صفات و اصطلاحاتي که براي تعريف يک واژه به کار گرفته مي‌شوند، بايد دقيقاً تعريف شده، داراي فضاي مفهومي مشخص و صريحي باشند؛ به طوري که از يک سو از نظر تجربي قابل بررسي باشند و از سوي ديگر، نتوان آنها را به روش‌هاي گوناگون تعبير نمود.

اکنون سؤالات زير مطرح مي‌شوند:

الف) به چه ترتيب و از چه راه‌هايي مي‌توان يک مفهوم را تعريف و معني و فضاي آن را مشخص کرد؟
ب) کدام يک از اين راه‌ها، بر ديگري برتري دارد و اين برتري، بر مبناي چه ضوابطي است؟
به طور کلي بايد گفت که «تعريف، قضيه‌اي است که ماهيت يا خاصيت يک پديده يا مفهوم را بيان مي‌کند و به وسيله آن، مي‌توان به معاني يک پديده يا مفهوم پي برد» (ساده، 1375، ص61).

پاسکال در کتاب روح هندسي مي‌گويد:

1. امر معلوم، نيازي به تعريف ندارند.
2. هيچ امري، هر چند داراي ابهام اندکي باشد، نبايد بي‌تعريف ارائه شود.
3. در تعريف يک امر، از اصطلاحات، نبايد استفاده کرد؛ زيرا اصطلاحات؛ خود نياز به تعريف دارند (سياسي، 1352، ص289).

دسته‌بندي تعاريف واژه‌ها در تحقيق
در يک دسته‌بندي، تعاريف واژه‌ها در تحقيق، به شرح ذيل است:

1. تعريف مفهومي7 (وضعي).
2. تعريف اسمي8 .
3. تعريف تحليلي9.
4. تعريف تجزيه‌اي.
5. تعريف چند مرحله‌اي.
6. تعريف واقعي10.
7. تعريف عملياتي11.
1-7. تعريف عملياتي اندازه‌پذير12.
2-7. تعريف عملياتي تجربي13.

تعريف مفهومي

هر گاه در تعريف يک مفهوم يا سازه، از ساير مفاهيم و سازه‌ها استفاده شود، آن را تعريف مفهومي (وصفي) مي‌گويند (ساده، 1375، ص 161).
تعريف مفهومي، همان شرح‌هايي هستند که معمولاً در فرهنگ واژه‌ها آورده مي‌شوند(lary, 2002, p15).
ضرورت اين تعاريف، به خاطر محدود کردن اوليه معني يک لغت است که تعاريف متعدد دارد و در تحقيق، به يکي از آن معاني نياز داريم.

مثال:

قدرت: توانايي، توانايي يک بازي‌گر(فرد، گروه يا تيم).
هوش: عقل عملي، ذکاوت، تيزي ذهن، توانايي تفکر انتزاعي.
در اين حال، تعريف مفهومي، بايد داراي شرايط زير باشد:
1. معرف ويژگي‌هاي منحصر به فرد، يگانه يا کيفيت چيزي باشد که تعريف آن مورد نظر است.
2. تعريف مفهومي بايد جامع باشد (شامل همه افراد نوع شود) و هم مانع باشد (و مواردي را که مورد پوشش تعريف نيست، شامل نشود).
3. تعريف نبايد متسلسل (دوري) باشد؛ يعني نبايد جزئي از خود چيز مورد تعريف را در بر گيرد.
4. تعريف بايد مثبت تعريف شود؛ مثلاً اگر در تعريف هوش بگوييم: خصيصه‌اي که رنگ، وزن و بو ندارد، اين تعريف منفي است و بايد گفت: هوش، يعني ظرفيت يادگيري که با استفاده از آزمون‌هاي معتبر، از حالت کيفي به کمي تبديل
مي‌شود.
5. در تعريف، اصطلاحات، بايد روشن و بدون ابهام باشند(هومن، 1373، ص 97).

تعريف اسمي

اين تعريف، چيزي درباره واقعيت بيان نمي‌کند و مزيت آن، اين است که براي مشخص‌تر شدن معاني واژه‌ها مفيد است و سوءتفاهم‌ها‌ي احتمالي را برطرف مي‌کند؛ مثل کاربرد کلمه سازمان، به جاي تکرار شخصيتي حقوقي که در بر گيرنده امکانات سخت افزاري، نرم‌افزاري و مغزافزاري است (خاکي، 1384، ص 54).

تعريف تحليلي

مفاهيم گرفته شده از زبان عاميانه، گاهي از نظر گروه‌هاي مختلف جامعه، داراي معاني کاملاً متفاوتي مي‌باشند؛ بطوري که اگر شخصي از يک گروه بخواهد آن واژه را در گروه ديگر به کار برد، با سوءتفاهم و يا عدم تفاهم روبه‌رو خواهد شد و در صورتي که قرار باشد ارتباط و روابط اجتماعي بين اعضاي گروه‌ها به وجود آيد؛ (مثلاً وقتي پژوهش‌گري از يک گروه يا جامعه‌اي، بخواهد در جامعه ديگري غير از جامعه خود، تحقيق کند)، لازم است معاني واژه‌هاي مورد استفاده (مثلاً در يک پرسش‌نامه) را قبلاً بررسي کرده، معاني معمول آن واژه‌ها را در گروه يا جامعه مورد نظر، تعيين نمايد.
«همپل» اين گونه بررسي و تعيين معاني را «تحليل معني» و «اوپ» آنها را «تعريف تحليلي» مي‌نامد و تفاوت آن با تعريف اسمي، در اين است که تحليل معني يا تعريف تحليلي، يک امر قراردادي نيست؛ بلکه يک امر تحقيقي است؛ يعني به صورت تجربي بررسي مي شود که فلان واژه در بين افراد يک جامعه، داراي چه معنايي است و به اين جهت، در تعريف تحليلي، برعکس تعريف اسمي، درباره يک امر واقع شده (واقعيت) صحبت مي‌شود. مورد استفاده «تحليل معني»، فقط هنگام تحقيق در جوامع و فرهنگ‌هاي متفاوت نيست، بلکه براي تثبيت معني واژه‌هايي که با مفهوم‌هاي متفاوت در يک جامعه متداول هستند و يا پي بردن به فضاي مفهوم يک واژه نامشخص در يک يا چند جامعه نيز کاربرد دارد.

تعريف تجزيه‌اي

بسياري از واژه‌ها در تحقيق، فقط از طريق تعريف اسمي يا تعريف تحليلي مشخص نمي‌شوند؛ بلکه براي تعيين فضاي مفهومي آنها، روش‌هاي ديگري لازم است. تعريف تجزيه‌اي، روشي نسبتاً دقيق است که واژه مورد نظر را به طور کاملاً صريح و مشخص محدود مي‌سازد. اين نوع تعريف که در آغاز به وسيله کارناپ نشان داده شد و در علوم اجتماعي بسيار معمول است، مبتني بر جريان «محرک - پاسخ» مي‌باشد؛ بدين ترتيب که به يک عده از افراد، محرکي (مثلاً به صورت يک سؤال) داده مي‌شود و بر مبناي عکس‌العمل‌هاي آنها در مقابل اين محرک، به آنها يک صفت داده مي‌شود. تقريباً همه «سؤالات» يک پرسش‌نامه و به ويژه مقياس‌هاي سنجش گرايش، تعاريف تجزيه‌اي هستند(خاکي، 1374، ص 56)

تعريف چند مرحله‌اي

برخي از واژه‌هاي تحقيق، به علت موارد استفاده گوناگون، داراي فضاي مفهومي نسبتاً وسيعي هستند که نمي‌توان آنها را با تعاريفي خاص، محدود و مشخص کرد؛ مانند واژه «سازمان» که شامل مفاهيمي مانند وزارت‌خانه، واحد توليدي، بيمارستان، زندان، دانشگاه، مدرسه، ارتش و... مي‌شود و نيازمند يک تعريف چند مرحله‌اي است.

تعريف واقعي

اين گونه تعريف که در کتاب‌هاي مختلف به آن اشاره مي‌شود، هدفش تعيين «ماهيت» يک واژه با سؤالاتي شبيه «يعني چه؟» يا «چيست؟» مي‌باشد؛ (مانند تربيت يعني چه و دموکراسي چيست؟). بدين ترتيب، ملاحظه مي‌گردد که لغت ماهيت، خود بسيار مبهم است و معلوم نيست که با سؤالات «يعني چه» و «چيست»، چگونه فضاي مفهوم واژه مورد نظر، تعيين مي‌گردد. با کمي تأمل و تعمق، ممکن است راه‌هايي به نظر برسد که بتوان اين فضاي مفهوم را مشخص نمود؛ اما اين راه‌ها جز آن چه تا کنون گفته و بررسي شده‌اند، نخواهند بود. از اين رو، «تعريف واقعي» به صورت يک تعريف خاص، نمي‌تواند مورد استفاده واقع شود(همان، ص58).

تعريف عملياتي (عملي)

تعريف عملياتي، يک مفهوم و به بيان دقيق‌تر، يک متغير را به صورت اعمال و اموري که در مطالعه به عنوان معرف و معادل آن مشخص مي‌شوند، تعريف مي‌کند و اين امکان را فراهم مي‌آورد که مورد اندازه‌گيري قرار گيرند.(lary,2002,15) خصايص يا پيشامدهاي تجربي را که از طريق مفاهيم معرفي مي‌شوند، اغلب نمي‌توان به طور مستقيم مشاهده کرد؛ مثلاً مفاهيم قدرت، هوش و رضايت شغلي و به طور کلي، همه ويژگي‌هاي غيررفتاري (مانند ادراکات، ارزش‌ها و نگرش‌ها)، اموري مشاهده ناپذيرند. در اين گونه موارد، وجود تجربي يک مفهوم، بايد استنباط شود. اين گونه استنباط‌ها از طريق تعاريف عملي که مفاهيم را با پيشامدهاي تجربي مجهز مي‌سازند، انجام مي‌شود.
تعريف عملي، مجموعه روش‌هاي توصيف کننده فعاليت‌هايي است که انجام آنها به گونه تجربي وجود دارد. چنين تعاريفي، مفاهيم را لمس‌پذير مي‌کند و روش‌هاي اندازه‌گيري را که ملاک‌هايي براي کاربرد تجربي مفاهيم به دست
مي‌دهد، طرح و خلاصه مي‌کند(هومن، 1373، ص 98).

اين تعريف، شامل دو دسته است:

1. تعريف عملياتي اندازه‌پذير؛ اين نوع تعريف، بيان‌گر شيوه اندازه‌گيري متغير مورد نظر است.

مثال:

مدير باهوش: شخصي که فرصت‌هاي اقتصادي خوبي براي سازمان به دست مي‌آورد يا شخصي که مسائل کارکنان را به خوبي حل مي‌کند.
مدير پرخاش‌گر: فردي که رفتارهايش جنبه نمايش و دعوا دارد؛ سر و صدا مي‌کند؛ بلند حرف مي‌زند و صحبت وي، حالت توهين به ديگران دارد.
2. تعريف عملياتي تجربي؛ اين تعريف، جزئيات دست‌کاري14 متغيري را که بايد به وسيله پژوهش‌گر صورت گيرد، مشخص مي‌سازد.
مثال ناکامي: اگر به کارمندي يک عامل انگيزش نشان دهيم، فعلاً دور از دسترس او قرار دهيم، يک تعريف عملياتي تجربي انجام داده‌ايم.
مثال کشمکش رواني: اگر دو فرد (يا افرادي) در موقعيتي قرار گيرند که همه آنها هدف مشترکي داشته باشند، ولي فقط يکي از آنها بتواند به آن هدف برسد.

تعريف‌هاي مفهومي و عملياتي

سازه‌ها و متغيرها را مي‌توان به دو صورت «تعريف مفهومي و تعريف عملياتي» تعريف کرد. تعريف مفهومي به تعريف يک واژه توسط واژه‌هاي ديگر اشاره دارد و به عبارت ديگر، در اين تعريف، از واژه‌هاي انتزاعي و ملاک‌هاي فرضي استفاده مي‌شود. اين نوع تعريف، به شناسايي ماهيت يک پديده کمک مي‌کند و نقش مهمي را در فرايند منطقي تدوين فرضيه‌ها ايفا مي‌کند. تعريف مفهومي را بايد به تعريف عملياتي تبديل کرده تا بتوان آن را مشاهده کرد؛ براي مثال، هوش را مي‌توان ظرفيت يادگيري، توانايي تفکر انتزاعي يا فعاليت فکري تعريف کرد. اين تعريف مفهومي هوش، بايد به تعريف عملياتي تبديل شود تا بتوان آن را مشاهده کرد.

تعريف عملياتي

تعريف عملياتي، تعريفي است که بر ويژگي‌هاي قابل مشاهده استوار است. در اين بيان، عبارت «قابل مشاهده»، به نکته مهمي در تعريف عملياتي اشاره دارد. تعريف عملياتي، فعاليت‌هاي محقق را در اندازه‌گيري يا دست‌کاري يک متغير، مشخص مي‌سازد و به عبارت ديگر، تعريف عملياتي، راهنماي محقق در کار و شيوه انجام آن است. محقق ممکن است با يک سري از سازه‌ها مثل يادگيري يا اضطراب، سر و کار داشته باشد؛ قبل از آن که وي بتواند آنها را به صورت تجربي مورد مطالعه قرار دهد، بايد تصميم بگيرد که چه نوع رويدادهاي قابل مشاهده‌اي معرّف اين سازه‌ها مي‌باشند. زماني که يک مفهوم يا سازه به صورت عملياتي تعريف شود، نشان‌گر‌ها15 و اعمالي که بتوانند اطلاعات مربوط به آن مفهوم يا سازه را فراهم کنند، مشخص مي‌شوند. تعريف عملياتي بايد طوري انجام پذيرند که اگر پژوهش‌‌گران مختلفي در شرايط مشابه، به اندازه‌گيري سازه يا مفهوم مورد مطالعه بپردازند، نتيجه يکساني به دست آورند. بايد توجه داشت که تعريف عملياتي سازه‌ها، به آساني صورت نمي‌گيرد؛ زيرا تنها يک تعريف تجربي از آنها وجود ندارد؛ براي مثال، پرخاش‌گري، در برخي شرايط، آسيب رساندن عمدي به ديگري تعريف مي‌شود.

انواع تعريف عملياتي

دو نوع تعريف عملياتي وجود دارد؛ تعريف عملياتي اندازه‌پذير و تعريف عملياتي آزمايشي.
الف) تعريف عملياتي اندازه‌پذير عبارت است از عملياتي که بايد انجام پذيرد تا اندازه‌گيري يک مفهوم يا سازه، ميسر شود؛ براي مثال، پيشرفت تحصيلي را مي‌توان با نمرات فرد در يک آزمون استاندارد شده، تعريف کرد يا اين که «مفهوم خود» را مي‌توان به وسيله پرسش‌نامه «ادراک لياقت از خود» که داراي ويژگي‌هاي روان‌سنجي (قابليت اعتماد و اعتبار) است، مانند پرسش‌نامه هارتر،16 تعريف کرد.
برخي از نويسندگان (tuckman , 1988) تعريف عملياتي اندازه‌پذير را نيز به دو دسته پويا17 و ايستا18 تقسيم مي‌کنند. در تعريف عملياتي پويا، محقق به ثبت چگونگي رفتار آزمودني‌ها در شرايط مورد بررسي مي‌پردازد؛ در حالي که در تعريف عملياتي ايستا، نتيجه يا برون‌داد رفتار آزمودني مشاهده مي‌شود؛ براي مثال، تعريف عملياتي پويا در مورد هوش را مي‌توان بررسي فرايند تفکر فرد، هنگام مواجهه با مسئله بيان کرد و نمرات آزمودني‌ها در آزمون‌هاي ويژه هوش را به عنوان تعريف عملياتي ايستا در نظر گرفت.
ب) تعريف عملياتي آزمايشي عبارت است از ايجاد شرايط آزمايشي لازم (بر اساس نظريه‌هاي موجود)، براي بروز پديده مورد مطالعه که توسط پژوهش‌گر صورت مي‌گيرد؛ براي مثال، تعريف آزمايشي ناکامي به صورت عملياتي؛ عبارت از شرايطي است که در آن، فرد براي رسيدن به يک هدف، با مانع برخورد مي‌کند. با توجه به تعريف عملياتي ارائه شده در تحقيق، مي‌توان مقياس اندازه‌گيري متغير را مشخص کرد.


ایران کنفرانس

confBook

بانك موضوع پايان نامه

معرفي پايگاه هاي اطلاعاتي علمي

حمايت از پايان نامه ها

بورسهای خارجی

-->